چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۹

عاشقانه . احمد شاملو
خيلی وقت بود شاملو نخوانده بودم. اين شعر به نظرم بهترين شعر اوست. به عبارتی، سطح اش خيلی بالاتر از سطح شعر شاملوست.

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹

ساعت 3 بامداد دوشنبه تلويزيون آرته برای آخرين بار فيلم اولژان را نشان خواهد ‌داد. فيلمی به غايت زيبا که دوبار آن را ديده ام و برای بار سوم هم خواهم ديد. سناريوی درجه يک ژان کلود کارير و کارگردانی درخشان اشلوندورف(اميدوارم فيلمی را که بر اساس طبل حلبی گونتر گراس ساخته است ديده باشيد) از اولژان فيلمی ساخته است که برای ما ايرانی‌ها درس‌های زيادی دارد. اگر حوصله‌ای باقی بود از اين درس‌ها خواهم گفت. عجالتاَ به همين اکتفا کنم که اين فيلم شکل متعالی همان چيزی است که سينمای کيارستمی می‌خواهد به آن برسد اما نرسيده هنوز(با همه احترامی که برای سينمای او قائلم). چون نه سواد ژان کلود کارير را دارد؛ نه آن پشتوانه غنی تاتری را و نه بلد است مثل اشلوندورف فيلمش را طوری بسازد که مثل موجودی زنده نبظش دائم بزند؛ قوی بزند، منظم بزند.
اين فيلم برای دوستان داستان‌نويس هم درس‌های جالبی دارد: چطور می‌توان ماجرا را از داستان حذف کرد اما آن پس و پشت‌ها باز هم ماجرايی باشد که ميخکوب‌ات کند به صندلی. طور ديگری بگويم: چطور می‌توان داستانی را آنقدر ساده گفت که به نظر برسد اصلاَ داستانی در کار نيست.
برای آگاهی بيشتر در باره اين فيلم اينجا را کليک کنيد.

دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹

اين گربه لعنتی ...
نمی دانم اين را مونتنی گفته است يا لائوتسه: «گرفتن يك گربه سياه در يك اتاق تاريك خيلی مشكل است بخصوص اگر که گربه ای توی اتاق نباشد !»

یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹

«کمال‌گرايی، دشمنِ آفرينش است، هم‌چنان‌که انزوای در خود، دشمنِ سعادت است
جان آپدايک
بعضی حرف ها را آدم بايد دم چشم بگذارد که هی يادش نرود.

شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۹


سيت بيارم زيباترين تصنيف لريی است که شنيده‌ام؛ ملودی اين تصنيف آن صراحت و رنگ‌های پر تضاد روستايی را کمتر دارد و بسيار نزديک است به حال و هوای موسيقی سنگين دستگاهی. تعادل بسيار دشواری ميان يک حال و هوای احساسی بسيار قوی از يک سو و متانت ، پوشيدگی و ظرافت موسيقی اصيل ايرانی از سوی ديگر.
از اين‌ها مهم‌تر؛ اجرای درخشان اين دو نفر است. همه چيز در سلامت کامل: صدا دهی کمانچه، نوانس‌های عالی ساز و آواز، و از همه مهمتر همراهی به غايت متناسب نوازنده ضرب است که متاسفانه نامی از او برده نشده اما نکته درخشانی در کارش هست که جندين دهه است مورد غفلت اغلب نوازندگان تمبک قرار گرفته. به جای تکرار بی‌معنای ملودی، او همه‌ی تمرکزش را گذاشته است روی نواختن ريتم‌های مکمل؛ و شيطنت‌های ريتميک را گذاشته است برای سکوت‌ها و وقفه‌های ملوديک. همراهی دقيفاَ يعنی همين.

جمعه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۹


قيامت است اين مترجم فارسی گوگل!
 اين جمله انگليسی را دادم به گوگل ببينم چطور ترجمه می‌کند :
Her pussy lips look like 2 strips of smoked bacon and she's sick of it. So the crazy bitch pays Apu 8k to hack her vadge into prepubescent status and calls it a day. Smoked bacon be gone!
اين هم ترجمه‌ی شاهکار گوگل :
«لب دخترک او همچون 2 نوارها از بیکن دودی نگاه کنند و او بیمار از آن. پس دیوانه عوضی می پردازد Apu 8K به هک vadge خود را به وضعیت prepubescent و خواستار آن روز. گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک دودی رفته باشد!»
راستی اين ترجمه شما را ياد فرآورده‌های ادبی کسی نمی اندازد؟
اصل ترجمه در اينجاست .
اين هم ترجمه بانمک همين جمله به فرانسه که البته کمی تا قسمتی دست‌خوش دارد:
Lèvres de sa chatte ressembler à 2 tranches de bacon fumé et elle en a marre de lui. Ainsi, la chienne folle paie Apu 8k de pirater son vadge en état prépubère et l'appelle un jour. bacon fumé être parti!

پنجشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۹

سوررئاليسم جادوئی :
«گفتنی است مراسم روز ملی يوزپلنگ به دليل مصادف شدن اين روز با ايام ماه مبارك رمضان،‌ به روزهای 25 و 26 شهريور ماه  موكول شده است.»