پروندهی ويژه: اوج زيبايی شناسی شرقی (10) تصنيف «آمد نسيم صبحدم» از عبدالقادر مراغهای، موسيقيدان بزرگ قرن نهم هجری، با صدای سپيده رئيس سادات.
1 جديت در کار و در همان حال غافل نشدن از شيطنت و بازيگوشی.
2 خلاق بودن و در همان حال داشتن توانائی توضيح مبانی زيبائی شناسيک کار خود.
درمورد اول، عبدالقادر باکی ندارد که هرجا شعر به پايان میرسد اما کرسیبندی ملوديک کار هنوز به آخر نرسيده جای خالی شعر را، سرخوشانه، با «ترنم» پر کند: «تننی يا تننی...» يا « يللی يللاها ها ها ها... ».
در مورد دوم،عبدالقادر اولين موسيقيدان بزرگ ايرانی ست که به زبان فارسی در باره موسيقی رساله مینويسد آنهم سه تا: «مقاصد الالحان» ، «کنزالالحان» و «جامع الالحان». او در توضيح مبانی زيبائی شناسيک کار خود تا آنجا پيش میرود که به کمک حروف الفبا خطی ابداع میکند برای ثبت آهنگهای خود. کشف رمز از خطی که او برای نتنويسی ابداع کرد اگرچه تا به امروز ميسر نبوده است، اما اين چيزی کم نمیکند از ماهيت تلاشهای او( خوشبختانه ترکهای ترکيه اين آهنگ ها را سينه به سينه برای ما حفظ کرده اند. ياشاسين ای برادران ترک!)
بيشتر از اين، چيز ديگری هم در موسيقی عبدالقادر هست که نعمت است برای موسيقیدانان امروز ما: نه فقط نوک و نال در موسيقی او نيست که کار او يکسره غنا و سرخوشیست. اگر در نظر بگيريم که اين موسيقی محتشم و سرخوشانه را او در يکی از پرآشوبترين دورههای ايران ساخته است آنوقت تئوری پردازانی که اندوه و مصيبت موسيقی ايرانی را نسبت می دهند به تاخت و تاز مدام بيگانه، بايد توضيح ديگری برای اين مسئله پيدا کنند.
پيش از اين،
يکی ديگر از کارهای عبدالقادر مراغهای را که به همت محمدرضا درويشی و با صدای همايون شجريان اجرا شده است در دوات معرفی کرده ام. اين بار، تصنيف
آمد نسيم صبحدم (راست نقش بسته) را میشنويد با صداي
سپيده رئيس سادات؛ صدای تازهای در موسيقی ايرانی. صدايی رسا و در همان حال ترد و شکننده. پارادوکسی که کيفيت دلنشينی به صدای او میدهد. تعليم درست (موسيقی را از نه سالگی آغاز کرده است)، استادان درست و حسابی( پريسا، پرويز مشکاتيان...) و کار مهم او يعنی اجرای شش هفت تائی از آهنگهای عبدالقادر مراغهای (آلبومی که در دست انتشار است) نشان میدهد که اسبابِ بزرگی فراهم است. همه چيز بستگی دارد به شرايط پيش رو. اميد که اين صدا به جايگاه درخور خود برسد.
اينجا،
اينجا و
اينجا سه اجرای متفاوت خود ترکها از همين تصنيف را میتوانيد ببينيد. اما در اجرای سپيده رئيس سادات از کارهای عبدالقادر مراغهای دو نکته تيزهوشانه هست که من سخت میپسندم:
1. پرهيز از ارکستر بزرگ و اکتفا به همان سازهای محدود آن دوره(عود، نی، تمبک...). اين نکته مهمیست که اروپايیها به هنگام اجرای موسيقی قرون وسطايشان به درستی رعايت میکنند.
2. حفظ لهجهی ترکی اين تصنيفها. واقعيت اين است که اين آهنگها مهاجرند؛ درست مثل خود عبدالقادر. لهجهی اين آهنگها بخشی از هويت آنهاست.
میماند يک پرسش اساسی: حالا خط ابداعی عبدالقادر مراغهای، به دليل اشکالات احتمالیاش، خوانا نبود، چرا خود ما ايرانیها اين آهنگها را سينه به سينه حفظ نکرديم؟ کاری که ترکها کردند.
يک پاسخ احتمالی میتواند اين باشد: برای قرنها ايرانیها، عربها و ترکها سيستم موسيقيائی مشترکی داشتند: مقام. از يک قرن پيش، ما ايرانیها با ابداع سيستم دستگاهی (همين رديف فعلی) به کل راهمان را جدا کرديم. آيا ممکن است موسيقی عبدالقادر قربانی اين تغيير سيستم شده باشد؟ احتمالش هست. بخصوص که با به قدرت رسيدن دولت شيعی صفويان و استيلای فضای مصيبت و گريه بر کشور ديگر جايی نمانده بود برای موسيقی محتشم عبدالقادر مراغهای.