پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸

خطاب به داوران عزيز جايزه‌ی منتقدان و نويسندگان مطبوعات
حالا دقيقاً پانزده سالی از تولد همنوايی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها می‌گذرد؛ سيزده سالی از انتشارش در خارج از کشور و هشت سالی از انتشار آن در ايران. سيزده عدد نحسی ست، هشت سال هم سن او را کم‌تر از آن‌چه هست نشان می‌دهد. پس بهتر است اکتفا کنيم به همان پانزده سال. اين‌طوری دل‌مان خوش است که رسيده است به سن تکليف و حالا نوبت ذبح اوست. همين‌که اين کتاب در اين هشت سال هشت بار تجديد چاپ شده است و نويسندگان و منتقدان مطبوعات هم آن را به عنوان بهترين رمان دهه انتخاب کرده‌اند، جای بسی شادمانی ست.

در عالم صنعت اگر محصولی گارانتی ده‌ساله داشته باشد يعنی که نان صاحبش توی روغن است. ظاهراً عالم هنر کمی فرق دارد با عالم صنعت. اما همين که «همنوايی شبانه...» تا اين‌جا ده سالی عمر کرده است خوب است. کافی ست چند سال ديگر هم زنده بماند تا من خيالم راحت بشود که اين فرزند روی دو پای خودش ايستاده. بعدش مهم نيست. يعنی وقتی رفتی رفته‌ای. خبر که نمی‌رسد به آدم که کشتندش يا خودکشی کرد يا مثل آدميزاد دارد زندگی خودش را می‌کند. مهم سلامت اين لحظه است. حتا اين هم مهم نيست. مهم به دنيا آوردن کتاب است. اين‌که بعد از تولد ببالد يا آنفلوانزای نوع آ بگيرد مسئله‌ی خود اوست. به هر حال، دم‌تان گرم که با تخصيص اين اعتبار ده‌ساله کارخانجات ريسندگی و بافندگی رضا قاسمی را عجالتاً از ورشکستگی نجات داديد.
رضا قاسمی ـ پاريس ـ ۱۵ دسامبر ۲۰۰۹ مطابق با نمی‌دانم چند روزی بعد از ۱۶ آذر

هیچ نظری موجود نیست: