کتاب «از» ها: 43
از اعتماد
اعتماد میل شدید انسان است به تکثیر خود. نوعی «کلوناژ* روح» که، میلیون ها سال پیش از تولد گوسفند دالی، انسان آن را اختراع کرد بیآنکه چیزی از علم ژنتیک بداند.
اعتماد وقوفِ شرمگینانه انسان است به تنهاییی بیکران خود؛ بیاعتمادی اوست نسبت به الطاف پروردگار؛ و امیدی خرافی به اینکه شیطان شاید همان خداوند است.
انسان با کشفِ اعتماد خیانت را اختراع کرد.
۱ نظر:
من از کلماتی شروع می شوم که در سلول هایم جا داده ام.اعتماد آن سلولی ست که کلمه ی خیانت را در من جا گذاشته است.حتی در من کلمه خدا را نوشت تا من اینگونه احساس کنم که مرزی هستم بین خدا و انسان.همان دم که انسان هستم همان دم هم خدا هستم.اعتماد مرا کشف کرد تا من خودم را کشف کنم.تا در من از من حیات آغاز شود همان لحظه که من درخت و گوسفند وخدا می شدم...
ارسال یک نظر