برخورد نزدیک با جشنواره ی «نزدیک دوردست» (2)
ادبیات ما و مخاطب غربی (1)
تا جائی که به ادبیات ایران مربوط می شود اگر فرصت هائی مثل جشنواره ی « نزدیکی دوردست» را به مثابه ویترینی در نظر بگیریم برای معرفی ادبیات ایرانی به غربی ها، آنچه در برلین به صحنه آمد نشانگر همه ی توان ادبی ما نبود. و متأسفانه باید گفت که این اشکالی نیست که منحصر باشد به جشنواره «نزدیکی دوردست». در این چند سال، در تمام برنامه های مشابهی که در اروپا برگزار شده و من از نزدیک شاهد چند و چون آن بوده ام، کم و بیش وضع به همین منوال بوده است. چرا؟
نخستین چیزی که باید گفت این است که در برلین، جای بسیاری از نویسندگان خالی بود، و تا وقتی تعداد و ترکیب شرکت کنندگان به همین شیوه ای معین می شود که تا به حال شده امیدی به دگرگونی اوضاع نیست.
سال 2000 ، دو برنامه از این دست در پاریس برگزار شد. یکی به دعوت «تآتر اودئون»، و دیگری به دعوت «خانه ی نویسندگان».
در سال 2002 هم یک برنامه در شهر مونپلیه برگزار شد و در سال 2003هم برنامه ای در پاریس، در « اسپاس لوینسکی». از برنامه هایی که در کشورهای دیگر برگزار شده است( مثل برنامه ای که چند سال پیش به دعوت انجمن قلم آمریکا برگزار شد در نیویورک) سخنی نمی گویم چون در جریان چند و چون آن نیستم. اما با نگاهی گذرا به همین چند برنامه می توان به نکات مشترکی برخورد:
1 ـ در هیچکدام از این برنامه ها ترکیب افراد ثابت نبوده است( این امر هم می تواند مثبت تلقی شود هم منفی. بسته به این است که از کدام منظر نگاه کنیم به قضیه).
2 ـ در تمامی این برنامه ها حضور فعال یک ایرانی، به عنوان مشاور غربی ها، نقش اساسی بازی کرده است در تعیین ترکیب افراد شرکت کننده. در بدترین حالت می توان گفت که این مشاور ایرانی حساب و کتاب های خودش را پیش می برده، و در بهترین حالت می توان گفت که او بر اساس سلیقه، شناخت و نظرگاه ادبی خودش عمل می کرده؛.یا به احتمال زیاد ترکیبی از هر دو.
3 ـ در همه ی این پنج موردی که من از نزدیک شاهد چند و چون آنها بوده ام، متر و معیارهایی برای انتخاب افراد در نظر گرفته اند که در نهایت روی ترکیب نویسندگان دعوت شده اثرات انکار ناپذیری داشته است. به عنوان مثال:
ـ در برلین قرار بوده است تعداد نویسندگان دعوت شده فقط 6 نفر باشند؛ سه نویسنده از داخل کشور و سه نویسنده از خارج؛ نیمی از نویسندگان زن باشند و نیمی مرد؛ همچنین نویسندگان دعوت شده نماینده نسل های مختلف ادبی باشند.
ـ در «تآتر اودئون» تقریبا شرایط مشابهی اعمال شد، با این تفاوت که اولا کفه به سود تعداد نویسندگان خارج از کشور می چربید(5 به 2 ) و ثانیا بجای شرط آخر( نویسندگان از نسل های مختلف ادبی باشند) شرط دیگری گذاشته شده بود: از آنجا که می خواستند همزمان با این برنامه کتاب کوچکی منتشر کنند که از همه ی نویسندگان شرکت کننده داستان کوتاهی در آن وجود داشته باشد مبنا را بر داستان کوتاه گذاشتند و نه رمان (برای آنکه پیامد اینطور محدودیت ها را بهتر درک کنیم در نظر بگیرید که، علاوه بر حذف یکی دو تن که داستان کوتاه نویس نبودند، چهار نفر از شرکت کنندگان هم که هرکدام یکی از بهترین رمان های ایرانی را در کارنامه شان دارند حالا باید در این برنامه با داستان کوتاهشان معرفی می شدند و نه با رمان مهمی که نوشته اند. البته برای همه ی این شرط ها و محدویت ها اغلب دلایل و توجیهاتی وجود دارد که می تواند قابل قبول هم باشد؛ مثل کمبود بودجه، عدم امکان ترجمه ی رمان در فرصت مقرر و...).
ـ برنامه ی «خانه ی نویسندگان» که در پاریس برگزار شد از نظر تعداد مدعوین و «ترکیب همه ی نسل ها» مثل جشنواره برلین بود. با این تفاوت که اولا به شاعران هم توجه شده بود (نکته ی مثبت قضیه)، ثانیا نویسندگان و شاعران خارج از کشور به کل حذف شده بودند از برنامه!(جالب اینکه مشاور ایرانی این برنامه کسی بود که خودش یکی از نویسندگان خارج از کشور است!)
ـ در برنامه ی شهر مونپلیه، پایه را بر«ادبیات پارسی» قرار داده بودند نه «ادبیات ایران». به همین دلیل از دو نویسنده افغانی (عتیق رحیمی و اسپوژمی زریاب) و دو نویسنده و یک شاعر ایرانی (رویایی، گلی ترقی و من) برای شرکت در این برنامه دعوت شده بود.
ـ در برنامه ی «اسپاس لوینسکی» هم که در پاریس برگزار شد و به لحاظ گستردگی و تنوع برنامه ها بی شباهت نبود به جشنواره «نزدیک دوردست » در بخش ادبیات فقط از سه نویسنده دعوت شده بود؛ یکی از شرط ها هم ظاهرا «داشتن کتابی منتشر شده به زبان فرانسه» بود( به دلایلی که بعدا خواهم گفتم من در آخرین لحظه از شرکت در این برنامه خودداری کردم).
از همه ی این حرف ها چه نتیجه یی می توان گرفت؟
1 ـ بخشی از این محدودیت ها برمی گردد به محدودیت بودجه ی برگزارکنندگان برنامه از یک سو(در هیچکدام از این برنامه ها تعداد مدعوین از هفت نفر تجاوز نکزده است)، و از سوی دیگر مشکلات اجرایی قضیه(نفس دو زبانه بودن جلسات که عملا منجر می شود به دوبرابر شدن زمان هر نشست، و نیز محدود بودن حوصله ی شنوندگان، ایجاب می کند که برای حفظ کیفیت ادبی هر جلسه تعداد شرکت کنندگان آن از یکی دو نفر تجاوز نکند).
2 ـ بخشی از این محدودیت هاهم برمی گردد به اعمال نظر و سلیقه ی برگزار کننده (و صد البته مشاور ایرانی او) که لزوما همراه با سوء نیت نیست اما، آن طور که تا به حال دیده ایم، عواقب اش هم لزوما عواقب مطلوبی نیست.
3 ـ اگر بپذیریم که این برنامه ها همگی فرصت هایی بوده اند استثنایی برای به نمایش گذاشتن ویترینی از توان ادبی کشورمان، باید بپذیریم که هیچکدام از این برنامه ها نمایش همه ی توان ادبی ما نبوده است.
4 ـ در عالم ادبیات عملا هیچ اجماعی بر سر یک ترکیب ایده آل ممکن نیست. حتا در عالم فوتبال هم وقتی یک مربی تازه می آید عملا عده ای از بازیکنان قبلی را کنار می گذارد و افراد تازه ای را بجای آنها انتخاب می کند.
5 ـ اگر فرض کنیم که یک ترکیب ایده آل وجود دارد که همگی هم بر سر آن اجماع دارند، باید بپذیریم که حضور مدام این «ترکیب ایده آل» در مجامع مختلف عملا به معنای انحصاری کردن فرصت هاست برای عده ای معدود، و بستن درها بروی دیگران.
6 ـ با این وصف، باید بپذیریم که توان ادبی کشور، کم و بیش، همینی ست که می بینیم. حالا اگر کسی در اینجا جایش خالی بود در جای دیگری از او دعوت خواهند کرد(این روزها شاهد حضور ترکیب کاملا متفاوتی از نویسندگان و شاعران ایرانی در کشور ترکیه هستیم). پس ببینیم همین توان ادبی بالفعل جایش در این جهان کجاست و چه حرفی دارد برای مخاطب اروپایی؟ و اصولا حرفی دارد؟
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر