پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۹

حکايت غريبی ست اين سخن گفتن مولوی با زبان پارادوکس (2):
گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم
توجه! در اينجا برخورد من با آثار مولانا صرفاَ به عنوان يک متن ادبی است؛ آنهم از منظر پارادوکس. نه تعلقات عرفانی دارم و نه مايلم اين سلسله يادداشت ها باددادن دکان باب روز عرفان و عرفان بازی تلقی شود. اگر کسی مشارکتی دارد لطفاَ به چهارچوبی که در عنوان اين سلسله يادداشت ها مستتر است توجه کند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

نمیدانم چرا، اما بیشتر متفکران و شاعرانی که تمایلات متافیزیک عارفانه داشته اند دست به تصنیف چنین پارادوکس هایی زده اند که مولانا هم به نظر می آید از همین دست باشد.
مثالی دیگر از عطار است:
ز بس که اندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر/
چنان بی پا و سر گشتم که پای از سر نمیدانم.

نمونه غربیش نیز پارادوکسهای درخشان فریدریش نیچه.