یکشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۲

فضای مجازی و رفتارِ کج و کوج ِ فرهنگی
انترنت، در قبال امکانات بی نظيری که فراهم کرده است برای فضای فرهنگی ما، اين مصيبت را هم به بار آورده که تمام آن کژی ی رفتار را که قرن ها سلطه ی حکومت های فاسد وارد رگ و ريشه مان کرده، و در اين 24 سال هم به منتهای اعوجاج خودش رسيده، سرازير کنيم به اين فضا؛ آنهم در مقياسی وسيع و بی سابقه.
اگر در عرصه ی چاپ، به دليل هزينه های کمرشکن مالی آن، هرکسی قادر نيست بدون داشتن حداقلی از اعتبار و سابقه ی کار سردبیر نشريه ای بشود، در اين فضای مجازی هر شهرت طلبِ از ره رسيده ای که عشق سردبيری خفه اش کرده قادر است بی هيچ زحمت و اعتبار يک شبه نشريه ای راه بيندازد و به غارت حاصل رنج ديگران بپردازد؛ مايه هم فقط دو کليک: يکی برای کپی کردن مطلب از نشرياتی که با هزار وسواس مطللبی فراهم می کنند، يکی هم برای چسباندن آن توی سايت خودشان! به همين سادگی!(حالا، بگذريم از اين آسيب که رشد قارچ گونه اينگونه نشريات مصداق همان مصيبت عظماست که: توليد بيش از حد اطلاعات نابود کردن اطلاعات است).
دوات تا به حال در برابر انواع تعرض ها سکوت کرده است. سايت ادبيات و فرهنگ(که سردبيرش برخلاف اين از ره رسيدگان شاعريست پرسابقه) تا چند وقت پيش، مطالب مرا بی اطلاع و اجازه ی من از روی سايتم برمی داشت و چاپ می کرد، بعد هم نه لينک می داد نه مأخذ را می نوشت. تازه کاش به همين اکتفا می کرد. نام نويسنده را هم، در صفحه ی اولش، می برد آن ته ته، قاطی نام عده ای تازه کار می نوشت! (ياد کون و کله قند نمی افتيد؟). خوشبختانه اين سايت محترم( که هميشه بابت نقل مطالب خودش به تأکيد از ديگران لينک و مأخذ طلب کرده) مدتی ست دست از سر ما برداشته. اما تعرض بعضی سايت های متعلق به از ره رسيدگان کماکان ادامه دارد.
اخيراْ، به استناد شعار « حق گرفتنی ست نه دادنی» گفتيم شايد قصور از ماست که تذکر نمی دهيم. پس، برای اولين بار در عمر سه ساله ی دوات، تصميم گرفتيم اعتراض کنيم تا شايد اين دوستان(که داعيه ی روشنفکری هم دارند) متوجه شوند که نمی توان ناقض حقوق ديگران بود و بعد به امثال شاهرودی معترض شد که چرا حق مردم را پايمال می کنند. خيال می کنيد چه اتفاقی افتاد؟ معلوم شد که عالم روشنفکری هم می تواند جايی باشد مثل گذر لوطی صالح، و روشنفکر هم، بجای جبران خطا و معذرت خواهی، می تواند رفتار يکی از همانها را داشته باشد که زير گذر می ايستادند.
واقعيت اينست که حضور بعضی مطالب ارزشمند در دوات(مثل ترجمه بی نظير فيروز ناجی از سيزده شعر اونگارتی) ثمره ی اعتباريست که گرداننده ی دوات از پس چهل سال کار ادبی بدست آورده؛ و نيز ثمره ی اعتمادی که گاه حاصل سی سال دوستی و مراوده ی فکری با نويسنده شاعر یا مترجمی است که کارش را به دوات سپرده است(در موردی مثل رمان «آهستگی» يکی دو سال تماس مداوم و سروکله زدن های بی پايان برای حل پاره ای مشکلات از جمله معضل حقوقی قضيه، در پس انتشار اين اثر بوده). منتی بر سر کسی نيست. ولی اغلب اينطوريست اگر مطلبی ارزشمند سر از دوات درآورده.
حالا شما زير تمام صفحات، آنهم با خط قرمز، بنويس «بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ مگر آنکه به دوات لينک بدهيد.» مگر به خرج کسی می رود؟ زمانی که در الواح شيشه ای «لبه های آزادی و مرزهای سانسور» را طرح کردم و نوشتم «بزرگترين عيب اين فضای مجازی اينست که يک نهاد قضائی ندارد» به همين چيزها نظر داشتم. يعنی در اين فضای مجازی اگر کسی حقوق شما را پايمال کرد شما به هيچ طريقی نمی توانيد او را ملزم کنيد به رعايت حق.
اين هم شاهد مدعا:
چندی پيش به من خبر دادند يکی از اين سايت هائی که هزار هزار مثل قارچ سر بر آورده و جز ارتزاق از حاصل کار اين و آن هنر ديگری ندارند، ترجمه ی فيروز ناجی از 13 شعر اونگارتی را از توی دوات برداشته و چسبانده است توی سايت خودش، و به رغم آن اخطار قرمز رنگ هم لينک نداده است به دوات. رفتم، ديدم همينطور است؛ شکل چينش شعر را هم به نحوی عوض کرده اند که اگر مترجم وسواسی اين شعرها ببيند دق مرگ می شود(اين را دست کم از زمان آپولينر می دانيم که شکل چينش يک شعر تا چه حد نقش دارد در معنا). طی نامه ی کوتاهی تذکر داده شد به صاحب سايت. لينک را درست کردند اما گمان می کنيد به چه قيمت؟ معذرت که نخواستند هيچ، حالا بالای شعرها نوشته اند: « برگرفته از: ترجمه فيروز ناجی» و در پائين شعرها اضافه کرده اند: «تايپ شعرها توسط سايت دوات»!!!
براستی اين حد از وقاحت و پرروئی را شما در لاتهای سر گذر هم سراغ داريد؟
ظريفی می گفت عيب روشنفکران ايران اينست که همه اش می خواهند دولت را عوض کنند، در حاليکه بايد ملت را عوض کرد!گمان نمی کنيد اين ظريف آدم با هوشی بوده؟

جمعه، آذر ۱۴، ۱۳۸۲

مجال خونين
در سالروز قتل مختاری و پوينده، می خواهم به نکته ای اشاره کنم. بزرگ ترين خدمت محمد مختاری به فرهنگ ما ايفا کردن نقشی بود که فقط از کسی چون او برمی آمد: آزاد کردن ادبيات و هنر ما از آن فضای سياست زده و آن نوع ادبيات و هنر رمزی که با آن ملازمه داشت و نتيجه ی درک نازل از ادبيات و از سياست بود. چيزی که ايفای اين نقش دشوار را ميسر کرد، سوای تعلق مختاری به فکر و استدلال، تعلق او بود به سياست و به امر مبارزه. همين امر، نزد چپ ها، نفوذ و مشروعيتی به کلام او می داد که به ديگران نمی داد، هرچند که بسيار پيش تر از او به عقيم بودن هنر و ادبيات رمزی پی برده بودند. امروزه، صداهايی که برای چندين دهه خفه شده بودند، نمی دانند در خفه شدن صدای مختاری توسط مشتی نادان آدمکش کدام رمز را بحويند. آيا اين نادانان به اهميت اين جنبه از کار او واقف بودند که خفه اش کردند؟ اگر در هر واقعه جای رضايتی باشد، در اين واقعه، برای مبارزی چون او، شايد جز اين نيست که خفه کردن او صدای او را رساتر کرد. اما، برای آنها که چندين دهه طعم خفگی را چشيده اند، فشار هر دستی به دور گلو غم انگيز است؛ که:
قتل،
مجال خونينی‌ست
برای لکنت يک دست
.
يادشان گرامی باد.