پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۸

سرانجام پس از مدت ها...
به خاطر استفاده از امکانات گوگل و آسان کردن دسترسی خوانندگان دوات به مطالب اين نشريه تصميم گرفته ام بعضی مطالب آن را در اين صفحه هم بازنشر کنم. آخر، درست که اين صفحه از همان ابتدا با استفاده از امکانات بلوگر ساخته شده است اما تازه فهميده ام که هم «فيد» دارد، هم «آر.اس.اس»، يعنی همان امکاناتی که اجازه می دهد مطالب اين صفحه از سد فيلتر بگذرد(اين طور که گفته اند البته، شماها بهتر می دانيد).

کتاب‌هائی که دوات منتشر کرده است :

شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۸


نمايشنامه

اشاره:
اين متن که در سال 1355 نوشته شده است می‌توانست در همان سال هم منتشر شود؛ آخر برنده‌ی جايزه اول مسابقه نمايشنامه‌نويسی جشن طوس (تلويزيون ملی ايران) شده بود و انتشارات سروش (باز هم متعلق به تلويزيون ملی ايران)، به‌طور معمول، متن‌های برنده را چاپ می‌کرد(کما اينکه کتاب‌های برندگان دوم و سوم را چاپ کرد). اما اين يکی چاپ نشد. ماجرايش خالی از تفريح نيست:
در آن هنگام من افسر وظيفه بودم؛ تبعيد به چهل دختر. وقتی گفتند برای بستن قرارداد چاپ کتاب بيا به انتشارات سروش ناگزير وکالت دادم به زنم که در تهران بود. اين را هم بگويم که، در متن اصلی، تقديم‌نامچه کتاب را نوشته بودم «به: آ. ا.». يعنی به آربی اوانسيان. می‌خواستم ادای دين کرده باشم بی‌آنکه شائبه‌ی تملق در ميان باشد. زنم می‌گفت نشسته بودم در دفترانتشارات سروش و داشتم قرارداد را امضاء می‌کردم که ناگهان در باز شد و محمود جعفريان (معدوم، توده‌ای اسبق و مسئول سابق سانسور در تلويزيون) همينطور که نمايشنامه تو را توی هوا تکان می‌داد وارد شد و خطاب به کريم امامی (مرحوم، مدير اسبق انتشارات سروش) گفت: «آقا اين کتاب چيست می‌خواهيد منتشر کنيد؛ اين نه تنها به ما زده است بلکه به ريش ما هم خنديده؛ کتاب را با وقاحت تمام تقديم کرده است به اعليحضرت آريامهر!»
به اين ترتيب، اين کتاب که نه در آن رژيم نه در اين رژيم نه اجازه‌ی چاپ پيدا کرد نه اجازه‌ی اجرا، آنقدر خاک خورد تا چند سال پيش به همت کتاب نقطه در پاريس منتشر شد. اين بار، تقديم نامچه را با اسم کامل نوشتم مبادا سوء تفاهمی از نوع ديگر گريبانگير آن شود. ترسی هم از هيچ شائبه نبود، آخر هم اوانسيان هم من هر دو آواره بوديم در پاريس؛ هنوز هم.


برای تهیه‌ی نسخه‌ی الکترونیکی و چاپی این کتاب به لینک زیر در نشر ناکجا مراجعه کنید:

پنجشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۸

چند نکته به بهانه انتشار غلطنامه چاپ ششم «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها»
  
قصد گلايه ندارم، حوصله‌ی دعوا هم. شرح مفصل ماجرا بماند برای بعد. فقط چند نکته را فهرست می‌کنم برای ثبت حال و روز نويسندگان تبعيدی:
ـ «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها» تا به حال هفت بار چاپ شده است. شش بار در ايران و يک بار در خارج (نشر کتاب، لس آنجلس، 1996 ). اما چاپ اول اين کتاب و به طور کلی چاپ اول همه‌ی کتاب‌های خارج از کشور را در ايران به حساب نمی‌آورند! لابد فشار وزارت ارشاد است و چيزی هم به نام نويسنده و ناشر خارج از کشور وجود خارجی ندارند.
ـ اين هفت چاپ «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها» را پنج ناشر گوناگون منتشر کرده‌اند:
1 چاپ اول در خارج از کشور : نشر کتاب، آمريکا
2 چاپ اول در ايران : انتشارات آتيه، تهران
3 چاپ دوم، سوم و چهارم : انتشارات ورجاوند، تهران
4 چاپ پنجم : انتشارات اختران، تهران
5 چاپ ششم : انتشارات نيلوفر، تهران
اين تعداد ناشر، آن هم فقط برای يک کتاب نشانگر چيزيست ناسالم. برملا کردن اين چيزها هم زدن گل به دروازه‌ی خودی است. اما چاره نيست. انتشارات آتيه را دو شريک اداره می کردند. قرارو مدار چاپ کتاب‌هايم در ايران را هم يکی از دو شريک که آمده بود به پاريس با من گذاشت. اما مدتی پس از انتشار چاپ اول کتاب، شراکت‌شان به هم خورد و کتاب را آن يکی ناشر با خود برد به انتشارات ورجاوند. تا اينجای کار می توانست اشکالی نداشته باشد. اما پس از چاپ چهارم کتاب، اين «شريک زرنگ» حق التاليف چاپ چهارم را بالا کشيد و غيبش زد(گفتند ورشکست شده است!). خب، اين يکی هم نه تنها اشکالی نداشت، کلی هم دلمان برايش سوخت. در اين بين، انتشارات نيلوفر تماس گرفت و خواستار انتشار کتاب شد. کريمی ناشر خوشنامی است. درنگ نکردم و انتشار کارهايم را واگذار کردم به او. اما دو سه هفته‌ای نگذشته بود که صاحب انتشارات اختران زنگ زد که چاپ پنجم «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها» را منتشر کرده است و می خواهد چاپ ششم را هم بزند، کافی است قرارداد را با او ببندم تا حق التاليف مرا بفرستد. خشماگين اعتراض کردم که به چه حقی؟ با اجازه‌ی چه کسی؟ افتاد به خواهش و تمنا. معلوم شد آن ناشر فراری که پول چاپ چهارم را بالا کشيده بود، در حين فرار، کتاب را هم فروخته است به ايشان! در اين لجظه احساس کردم «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها» يک بز است نه يک کتاب. به اين آقای اختران گفتم من حق انتشار کارهايم را قبلاَ واگذار کرده ام به انتشارات نيلوفر. شما کار خلاف کرده ايد اما من ناديده می‌گيرم. حق التاليف مرا هم بدهيد به آقای کريمی، من از ايشان می‌گيرم. آقای اختران هم نامردی نکرد و موقع پرداخت حق‌التاليف سه درصد آن را بالا کشيد. اين هم می‌توانست اشکالی نداشته باشد. به اين نوع «زرنگی‌های» حقيرانه بعضی از هموطنان عادت کرده‌ام. سال 1384 چاپ ششم کتاب را انتشارات نيلوفر منتشر کرد. اما چيزی که عجيب است اين که کتابی که ظرف چهار سال به چاپ ششم رسيده بود ناگهان کنتورش روی چاپ ششم متوقف شد. و از آن عجيب‌تر اينکه، در تمام اين چند سال، چاپ پنجمی که اختران به طور غيرقانونی منتشر کرده در همه جا به وفور هست. آيا ممکن است اختران...؟ سندی ندارم که ثابت کنم. اما جای پرسش هست. ناشری که بدون اجازه يا حتا اطلاع من آنطور کتاب را «بزخری» کرده، بعد هم بخشی از حق‌التاليف مرا با وقاحت تمام بالا کشيده چه چيزی می تواند جلودارش بشود که چاپ‌های بعدی کتاب را با همان عنوان «چاپ پنجم» روانه‌ی بازار نکند؟ وزارت ارشاد هم که، همانطور که در بالا اشاره شد، هيچ بدش نمی آيد که ما نويسندگان خارج از کشور وجود خارجی نداشته باشيم، چرا همدستی نکند در اين غارت؟
به هر حال، اينها همه فرض است و من هم سندی در دست ندارم. اما حتا اگر يک درصد چنين فرضی درست باشد «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها» ی چاپ اختران را بايد تحريم کرد چون هم مال دزدی است، هم حقوق مولف را رعايت نکرده، هم اعتبار اين چاپ را نمی‌توان تضمين کرد (تا اين لحظه نسخه‌ای ازين متن را برای من نفرستاده اند تا درست يا غلط بودن آن را بررسی کنم).
می شد شکايت کرد البته. اما، دراين صورت، ابتدا جلوی انتشار کتاب را می‌گرفتند، بعد هم پز «حمايت از مولف» می‌دادند که چون نويسنده شکايت کرده جلوی انتشار کتاب را گرفتيم تا دادگاه تکليف را روشن کند! مسبوق به سابقه است. شکمی نمی‌گويم. پس با اين ديوان بلخی که مقدرات ما را می‌خواهد رقم بزند چاره‌ای نمی‌ماند جز آنکه خود اهل کتاب مواردی از اين دست را تحريم کنند.
ـ از همه‌ی خوانندگان چاپ ششم «همنوايی شبانه ارکستر چوب‌ها» پوزش می‌خواهم که غلطنامه اين کتاب با اينهمه تاخير به دست‌شان می‌رسد. با اين اوضاعی که وصفش رفت دل و دماغی نمانده بود برای خواندن متن، چه رسد غلط‌گيری.
ـ ضمناَ، مطلبی که اين وبلاگ در مورد چاپ ششم (انتشارات نيلوفر) نوشته به کل نادرست است. خودم دقيق بررسی کردم. به جز همين غلط‌هائی که در غلط‌نامه آمده است اين چاپ هيچ کم و کسر ندارد. صاحب آن وبلاگ هم اگر حسن نيتی دارد لطف کند اين توضيح را در وبلاگش بياورد تا حقی از کسی (به‌ويژه از انتشارات نيلوفر) ضايع نشود.