جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶

ويتولد گمبروويچ و فاصله‌ی ما تا رمان جهانی
ويتولد گمبروويچ يکی از بزرگ‌ترين نويسندگان قرن بيستم است اما تا آنجائی که می‌دانم هنوز هيچ‌يک از آثار او به قارسی ترجمه نشده است. هدفم از ترجمه بخش‌هائی از يادداشت‌های او بر رمان جهان (Cosmos) دو چيز بود :
1 ـ در ماه های اخير مطبوعات ايران پر شده بود از اظهار نظر دست اندرکاران ادبی درباره علل جهانی نشدن رمان ايرانی. مدعی نيستم که تمام آنچه را که در اين زمينه منتشر شده است خوانده ام. اما تا آنجائی که به چشمم خورده کمتر ديده‌ام که کسی به ريشه‌ی اصلی مشکلات ادبيات داستانی ما اشاره کند. اگر منظور از جهانی شدن همين وضعی است که امروز برای سينمای ما پيش آمده است شخصاَ معتقدم که ادبيات داستانی ما اگر جلوتر از سينمای ما نباشد عقب‌تر هم نيست. و اگر ادبيات داستانی ما هنوز آن جايگاهی را پيدا نکرده است که سينمای ما پيدا کرده، مشکل را بايد در تفاوت قابليت ارتباطی زبان تصوير دانست در قياس با زبان رمان و داستان که ابزارشان کلمه است. اما اگر مراد از «جهانی» شدن خلق آثاری است در حد نويسندگان بزرگی چون گمبروويچ پاسخ درست را با خواندن يادداشت های روزانه‌ی او بايد جست: ضعف تفکر، و نبود نگاهی اصيل و شخصی به مسئله ی فرم در نزد نويسندگان ايرانی.
در اين زمينه، عبرت‌آموز است که او هنگامی اگزيستانسياليست بود که هنوز حرفی از اگزيستانسياليسم در ميان نبود. حال، قياس کنيد وضع او را با خيل نويسندگان امروز ايرانی که با بند کردن دستشان به دم فيلسوفان معاصر می خواهند نظريات فلسفی آنها را تبديل کنند به ادبيات.
2 ـ همينکه نويسنده‌ی ايرانی شروع می‌کند به فکر کردن، خواننده‌ی کم اطلاع فوراَ او را متهم می‌کند به تقليد يا تبعيت از کوندرا. يادداشت‌های گمبروويچ اگر در همين حد هم يکی ديگر از پيشکسوتان «رمان تفکر» را به خواننده‌ی ايرانی معرفی کند، من به مقصود خود رسيده‌ام.