شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲

پست مدرنيسم در ادبيات و فرهنگ اروپای شرقی و اروپای مرکزی
پژوهشی ارائه شده در کنفرانسی جهانی که از 15 تا 19 نوامبر 1993 توسط دانشگاه سيلسيا، آسترون برگزار شده است.
Katowice: Korfantengo, 1996; 339 pp.; ISBN: 8385831487; LC Call No.: PG569.P67 P67 1995

ژ آ خيمه نز
ترجمه رضا قاسمی
دشوار است در چند سطر خلاصه کردن کاری گروهی که ضمن آن چندين نفر با موضوعی دست و پنجه نرم کرده اند به گستردگی و چندمعنايی ی پست مدرنيسم آنهم در فضای اجتماعی ـ فرهنگی وسيعی چون اروپای شرقی. سخن از کار بيست و نه پژوهنده ايست که از دوازده کشور مختلف آمده اند: آلبانی، آلمان، بلغارستان، کانادا، هلند، هند، مقدونيه، لهستان، روسيه، اسلواکی، اسلوونی و جمهوری چک.
کتاب، سوای مقدمه اش، به چهار بخش تقسيم شده است: «مبحث عمومی»، «نمودهای محلی و ملی»، «جنبه های خاص و موارد فردی پست مدرنيسم» و «زمينه ی پست مدرنيسم». مقدمه، دو بخش آغازين، و نيز آخرين مقاله اين کتاب می پردازد به چارچوب نظری و شناخت شناسی اين پديده، در حاليکه بيشترين حجم دو بخش آخر کتاب صرف تحليل های مشخص متنی می شود.
نخستين پرسشی که بايد مطرح کرد خود همين تطابق يا عدم تطابق کامل «استنباط اروپايی ها از يک مفهوم آمريکايی» است. و اين دقيقاْ همان کاريست که *دووه فوکه ما می کند با نگاهی به پيدايش(نه چندان قطعی) و گسترش (پرسرو صدای) پست مدرنيسم. او اينطور نتيجه می گيرد که پست مدرنيسم نشانه ی حضور فعلی يک محفل ادبی بين المللی است که در نوشتار و فهم از رمز مشترکی استفاده می کند(رمزی که هالينا ياناچک ـ ايوانوکوا به طور خلاصه در مقدمه به آن اشاره کرده و بيشتر نويسندگان دو بخش اول اين کتاب هم، يکی بعد از ديگری، از چشم اندازهای گوناگون به آن پرداخته اند). نکته ی مهم اينکه، به نظر فوکه ما، اين نوع «زبان مشترک» به هيچوجه شرايط ويژه ی هر منطقه را (که همواره نقش نسبتاْ تعيين کننده ای دارند در پيش آمدها و برداشت های کاملاْ متفاوتی که می شود از آنها کرد) منتفی نمی کند. بدينسان، به گفته ی فوکه ما، پست مدرن،به آن صورتی که مد نظر منقدين و نويسندگان آمريکای شمالی ست، تهی است از حافظه ی جمعی اروپائيان از جنگ، فاشيسم، و سنت مارکسيست ها و نومارکسيست ها. به اين جهت است که اروپای مرکزی و اروپای شرقی که تجربه شان از تاريخ منطقه بسيار فاحعه بارتر و پيچيده تر از اروپای غربی است نمی توانند به همان شکلی در گفتمان پست مدرن شرکت کنند که آمريکای شمالی. در قبال مفهوم پست مدرن می توان موضعگيری ها مختلفی داشت از جمله: قائل شدن به سهم انتقادی اش در باززمينه سازی، يعنی معضل آفرينی مدام. و يا برعکس، يعنی نفی کامل پست مدرنيسم. در مورد موضع گيری نوع دوم، کريستف اونيولوسکی به نوبه ی خود در بخش دوم کتاب، در مقاله ی کوتاهش «چرا منتقدين لهستانی علاقه ای به پست مدرنيسم ندارند»، مثال های متعددی آورده است. يادآوری می کنيم که چسلاو ميلوش نويسنده ی بزرگ لهستانی بايد منتظر می ماند تا رمان «دوشيزه پرسون» اثر تومک تريزنا( Tomek Tryzna)منتشر شود(اين رمان تقريباْ همزمان با اين کنگره منتشر شد) تا تولد «نخستين رمان حقيقتاْ پست مدرن لهستان» را اعلام کند(يادداشت اليزابت کولاکوفسکا در لوموند ديپلوماتيک، فوريه 97).
آيا پست مدرنيسم قابل انطباق است با پست کمونيسم؟ در بخش دوم کتاب، ياناچک ـ ايوانيکوا در مقاله ی «حضور متناقض پست مدرنيسم در کشورهای اسلاو نشين اروپای شرقی و اروپای مرکزی» به تفاوت بنيادينی می پردازد که ميان پست مدرنی هست که من «کاپيتاليست» می ناممش، تا پست مدرنيسمی که در اروپای شرقی و مرکزی هست. او تأکيد می کند که، در کشورهای پست کمونيست، رفتار پست مدرن به گونه ای تناقض آميز عبارت است از «ضدبنيادگرائی ی بنيادگرا» که ماهيتاْ ضدکمونيست است. در حاليکه، به نظر من، پست مدرنيسم «غربی» بسنده می کند به نمايش دادن ميان تهی بودن کلان روايت های مدرنيزاسيون کاپيتاليست، بی آنکه هرگز موفق شود به طور جدی خود کاپيتاليسم را زير سؤال ببرد. برعکس، آن طور که ياناچک ـ ايوانيکوا به نقل از کتاب فوکه ما (Modernism and postmodernism ,Litray History که در 1984 منتشر شده) می گويد «قوائد پست مدرنيست» به شکلی تنگاتنگ در ربط است با شکل زندگی جوامع مرفهی که موسومند به غربی، در اين پايان قرن. شايد به اين دليل آن چيزی را که احتمالاْ می توانيم پست مدرنيسم بناميمش يا، اگر ترجيح می دهيد اجتناب کنيم از بکار بردن برچسب هائی که هماره نشانه ی ساده انگاری اند، آن مکانيسم پی فکن، هجو کننده، فراداستانی و غيره که خاص کار ادبی در اروپای پست کمونيست است، در قياس با آن جديتی که به نظر می رسد در پست مدرنيسم کشورهای غربی هست، حضوری ندارد که بشود
گفت «حضوريست برای خود». بلکه، غالباْ حضوريست «آميخته با طنز اجتماعی، اخلاقی، سياسی و نيز مضمون های وجودی»( نگاه کنيد به:
Marko Juvan, "Transgressing the Romantic Legacy? Krst pri Savici as a Key-text of Slovene Literature in Modernism and Postmodernism,"
در بخش سوم کتاب)
ما هنوز فاصله داريم با «گرفتار شدن در چنبره ی مکانيسم های پی فکنانه، و هزال که در روغن خيلی بهتر دور بر می دارند تا اينکه بخواهند خالی بچرخند»؛ يعنی همان چيزی که، به نظر مارک آنژنو، مشخصه ی وضع امروز گفتمان اجتماعی در کشورهای غربی ست(«ايدئولوژی های کينه توزانه» گفتمان های اجتماعی/ 3ـ4 (4)، 1993 ).
اگر بخواهيم نتيجه ای بگيريم (و البته اين گفته ی تأمل برانگيز دووه فوکه ما که حالا از آن سخن خواهيم گفت فقط برای اروپای شرقی و مرکزی نيست که معتبر است) بايدگفت که پست مدرنيسم شايد «فرياد آخر باشد، اما آخرين فرياد نخواهد بود. به عنوان نقد فرهنگ، ما احتمالاْ می خواهيم بدانيم به کدام سمت داريم می رويم». اين دقيقاْ همان چيزيست که در آخرين مقاله کتاب به نام « فائق آمدن بر پست مدرنيسم؟ »، آنا گرزگورچيک می کوشد به آن بپردازد، البته با تأکيد بر اين نکته که در «اين زمانه ی فترت، برزخ، بحران، و از هم پاشيدگی که خاص وضعيت پست مدرن است» ديگر نمی توان به راه حل های کلام محورانه ی عام، و کلان روايت های غايت شناختی، که خاص مدرنيته اند تکيه کرد. گرزگورچيک به طرزی خردمندانه اضافه می کند که بااينهمه، ما ديگر نبايد در اين نقطه متوقف بمانيم. پس از پی فکنی بايد به حستجوی پی افکندن فلسفه ای باشيم ناکامل، نامنتظر؛ فلسفه ای که، همزمان، هم به ضرورت تضمين يک وضع و هم به موقعيت ناپايدار خودش واقف باشد. فلسفه ای که، به گمان من، بی ارتباط نيست با مفهوم ترديد تحليل ها به آن صورتی که تيموتی ريس** پيشنهاد می کند. يعنی «ترديد» و «عدم کمال» ی که شهادت می دهد بر اينکه ناممکن است مفهومی را يکبار برای هميشه «بسته بندی کردن» آنهم در حاليکه خود اين مفهوم دست برداشته است از اينکه يکتا و لايتغير تلقی شود؛ و اين البته به هيچوجه به معنای اعلام انصراف نيست از اينکه مفهومی را، در هر برخورد تأويلی، از نو «ميزان» کنيم. يعنی، (و اين نتيجه گيری کتاب هم هست؟): «برای زندگی کردن آرمانشهر تازه ای ضروری است: آرمانشهری قابل استرداد، دست کم برای مدتی. واقعيت از دست رفته»...
J.A. Giménez-Micó
The Northrop Frye Centre, Victoria University











ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Douwe Fokkema*
(The Uncertainty of Analysis, Cornell U.P., 1988). **

هیچ نظری موجود نیست: