دوشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۹

از سر خواندن سعدی، بی اعتنا به آن عاشقی های خفت بار (1)
توالی دو فعل که گند می زند به نثر هر نويسنده، از قلم سعدی بدل می شود به عاملی برای ايجادِ تفاوت.
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم

۵ نظر:

یک‌بارگی گفت...

طبیعتن فضای شعری، آن‌هم شعر هفتصد سال پیش فرق می‌کرده با حالا.
اگر امروز، کسی یک چیزی شبیه همین بگوید هم محافل ادبی (که البته معتدقم خیلی هم ملاک خوبی نیستند) نمی‌پذیرند-اش.

حالا بحث این‌جاست که شما آن فضای شعری را با نثر مقایسه می‌کنید.
مع‌الفارغ است به‌نظرم

ناشناس گفت...

چه زیبا!

دارکووووب گفت...

یکبارگی عزیز
اولاً مع الفارق به معنای قیاس دو چیز که ارتباطشان همانند ارتباط گودرز و شقایق است به نظر صحیح می آید.

دوماً اینکه این قضیه ربطی به زمان و سبک کلاسیک هایی مانند سعدی ندارد. مثل اینکه شما بفرمایید سجع و تشبیه و دیگر صنایع ادبی و الخ هم چون برای سده های پیشین و سبک های کلاسیک است دیگر قابل استفاده نیست.
تاریخ هنر ثابت کرده در این وادی بدیع ترین اثرها زمانی به حقیقت پیوسته اند که سر ناسازگاری به قوانینی به ظاهر محتوم- مانند نیامدن دو فعل پشت سر هم در یک جمله- داشته اند.

یک‌بارگی گفت...

دارکوب عزیز
برای مع‌الفارق ممنون.

فکر کنم شما یا منظور من را درست متوجه نشدید، یا حرف جناب قاسمی را.
ایشان فرمودند تکرار دو فعل پشت سر هم (که طبیعتن آرایه نیست) گند می‌زند به نثر نویسنده‌ها، ولی در سعدی عامل ایجاد تفاوت شده.
بنده هم عرض کردم نثر کجا و شعر کجا.
این فرمایش شما راجع به چیزی که آرایه باشد هم همیشه صادق نیست. این که آرایه هم نیست. همین سجع را تصور کنید. حالا دیگر کدام داستانی را سراغ دارید که با سجع بنویسند؟ بله، هنوز آرایه‌ی ادبی‌ست، ولی هنوز هم کسی استفاده می‌کند؟ یا محدود شده به همان متون به قول شما کلاسیک؟


اصل حرف من این نبود که شما اشاره کردید. جان کلام‌ام همان قیاس مع‌الفارق نثر و شعر بود. اگر به این هفتصد سال زمان هم اشاره کردم، فقط خواستم بگویم حالا حتا همان قوانین نانوشته‌ی زیبایی‌شناسی که در شعر حاکم بوده هم کم و بیش عوض شده. چه رسد به نثر.

آذر کیانی گفت...

سلام. فکر کنم که این شعر باید درست خوانده شود.
گفتم ببینمش ،مگرم درد اشتیاق ساکن شود/بدیدم و مشتاق تر شدم.
از این دست شعرها سعدی بسیاردارد مثلا:
صوفی به طعنه گفت که یاران خدادوتاست لعنت به آن کسی که بگوید./خدا یکی ست.
که اینطور نوشته شده:
صوفی به طعنه گفت که یاران خدا دوتا ست/لعنت به آن کسی که بگوید خدا یکی ست.