چهارشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۰

از نامه به یک دوست، در ربط با «وردی که بره‌ها می‌خوانند»:
می‌دانی، آنوقت‌ها، مثل حالا که فیسبوکنویسی می‌کنم، وبلاگنویسی می‌کردم..یکهو به سرم زد که این چرندیاتی را که به بطالت می‌نویسم نظم و نسق‌دار بنویسم؛ شاید شد رمان. حالا هم، رضا را چه دیده‌ای، یک وقت ممکن است به سرم بزند این فیسبوکیاتی را که می‌نویسم با یک نخی در وسط بنویسم؛ حالا اسمش بشود رمان، داستان بلند یا هرچه، خیلی در بند نیستم. غرض «فیس»ی‌ست کز ما « بوک» ماند.

۱ نظر:

مانی ب. گفت...

شما آدم خوش قولی هستید. ما منتظر بوک فیس شما هستیم.